جدول جو
جدول جو

معنی علی متقی - جستجوی لغت در جدول جو

علی متقی
(عَ یِمُتْ تَ)
ابن حسام الدین بن عبدالملک جونفوری هندی. مشهور به متقی و ملقب به علاءالدین. نام او در الاعلام زرکلی به صورت ’علی بن عبدالملک بن حسام الدین...’ آمده است. وی در فقه و حدیث و وعظ دست داشت. اصل او از جونفور هند بود و در سال 885 هجری قمری در رهانفور، از شهرهای دکن هند متولد شد و پس از چندی در مدینه سکونت گزید و دیر زمانی نیز در مکه اقامت کرد و درسال 975 در این شهر درگذشت. او راست: 1- ارشادالعرفان و عبارهالایمان. 2- البرهان الجلی فی معرفه الولی. 3- الرق المرقوم فی غایات العلوم. 4- کنزالعمال فی سنن الاقوال والافعال. 5- المواهب العلیه فی الجمع بین الحکم القرآنیه و الحدیثیه. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از علی نقی
تصویر علی نقی
(پسرانه)
نام امام دهم شیعیان
فرهنگ نامهای ایرانی
(عَ یِ ؟)
ابن عبدالله متیوی. مکنی به ابوالحسن. وی فقیه و نحوی و عروضی و ادیب بود و بسال 1247 هجری قمری درگذشت. او راست: شرح بر قصیدۀ ابراهیم ریاحی تونسی، در مدح مولای ابراهیم علوی. (از معجم المؤلفین از فهرس الفهارس کتانی ج 3 ص 132)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مُرْ ری)
ابن عبدالقادر بن سودۀ مری. مکنی به ابوالحسن. شاعر متوفی در سال 1333 هجری قمری او را دیوان شعری است. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مَکْ کی)
ترانه سازی بوده است دردستگاه بوبکر ربانی. و در ذیقعده سال 421 هجری قمری که سلطان محمد غزنوی را، برادرش سلطان مسعود به قلعۀ مندیش میفرستاد تا زندانی شود، این مرد که از ندمای او بود این دو بیت را بر بدیهه حسب حال او ساخت:
ای شاه چه بود اینکه ترا پیش آمد
دشمنت هم از پیرهن خویش آمد
از محنتها محنت تو بیش آمد
از ملک پدر بهر تو ’مندیش’ آمد.
اما نام این علی مکی در تاریخ بیهقی تصحیف شده به صورت ’یکی’ نگاشته شده است: ’...قلعه ای دیدیم سخت بلند، و نردبان پایهای بی حد و اندازه، چنانکه بسیار رنج رسیدی تا کسی برتوانستی شد. امیرمحمد از مهد بزیر آمد و بند داشت، با کفش و کلاه ساده، و قبای دیبای لعل پوشیده. و ما وی را بدیدیم و ممکن نشد خدمتی یا اشارتی کردن. گریستن بر ما افتاد، کدام آب دیده که دجله و فرات چنانکه رود براندند. ناصری و بغوی که با ما بودند و یکی بود از ندمای این پادشاه و شعر و ترانه خوش گفتی، بگریست و پس بدیهه نیکو گفت: ای شاه چه...’. رجوع به تاریخ بیهقی چ فیاض ص 75، و چ سعید نفیسی ص 76، و به دیوان منوچهری چ دبیرسیاقی چ 2 ص 331 شود. و نام این علی مکی در یکی از قصاید منوچهری دامغانی (ص 133) آمده است:
یکی چون معبد مطرب، دوم چون زلزل رازی
سیم چون ستی زرین، چهارم چون علی مکی.

ابن ناصر بن محمد بن احمد بلبیسی مکی شافعی حجازی. مشهور به ابن ناصر و ملقب به علأالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی حجازی شود
ابن محمد بن اسماعیل بن علی بن محمد بن داود بیضاوی الاصل مکی شافعی. مشهور به زمزمی و ملقب به نورالدین. رجوع به علی زمزمی شود
ابن اسماعیل بن ابراهیم بن محمد بن عربشاه اسفرایینی شافعی مکی. مشهور به عصامی و حفید. رجوع به علی عصامی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ رَقْ قی)
ابن عبدالرحیم بن حسن بن عبدالملک بن ابراهیم سلمی عباسی رقی بغدادی، مشهور به ابن عصار و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی عباسی شود
ابن عبدالملک رقی، مکنّی به ابوالحصین. وی قاضی حلب بود و ذکر او در یتیمهالدهرثعالبی آمده است. رجوع به یتیمهالدهر ج 1 ص 70 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بَ)
ابن محمد برقی. از شعرای دورۀ بنی عباس. نام او در ’الغدیر’ به صورت ابومحمد عبدالله بن عمار برقی آمده است. وی شعر در مدح اهل بیت و ذم بنی عباس سرود و المتوکل خلیفۀ عباسی چون آن بشنید فرمان داد تا زبان او را از بیخ برکندند و دیوان وی را بسوختند. (از الذریعۀ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 746 بنقل از معالم العلماء ابن شهرآشوب ص 135 و الغدیر امینی)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِاُ تُ)
ملقّب به عمادالدین و مشهور به العادل (علی الپی...). یازدهمین تن از امرای ارتقیۀ ماردین است. که در سال 712 هجری قمری حکومت کرد. (از طبقات سلاطین اسلام ص 151) (از معجم الانساب زامباور ص 345)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مَ)
ابن محمد بن علی بن منصور المهدی لدین الله. فقیه و مجتهدو از ائمۀ زیدیان در یمن بود. وی در سال 705 هجری قمری در ’هجره’ از قرای الهان متولد شد و پس از مرگ المؤید باللّه یحیی بن حمزه، با وی بیعت شد. و او صنعاء را تصرف کرد سپس بر صعده و ذمار نیز دست یافت و باباطنیان جنگید و قرای آنها را ویران کرد. وی راههایی ساخت و هفده امارت مستقل را از بین برد. و در سال 773 هجری قمری در ذمار درگذشت و جسد او به خعده منتقل شد. او را تصانیف و رسالاتی است. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مَ)
ابن عبدالعالی بن عبدالباقی بن ابراهیم بن علی بن عبدالعالی عاملی میسی. ادیب و شاعر و نحوی بود. او راست: شرح اجرومیه، که در سال 1020 هجری قمری از تألیف آن فراغت یافت. میسی منسوب است به ’میس’ که از بلاد جبل عامل است. (از اعیان الشیعه ج 41 ص 294)
ابن عبدالعالی میسی. ملقب به زین الدین و مکنی به ابوالقاسم و مشهور به ابن مفلح. وی از فقیهان قرن 10 هجری قمری بود و در سال 938 هجری قمری درگذشت. از جمله شاگردان او شهید ثانی بوده است. (از مصنفی علم الرجال آقابزرگ طهرانی)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ می)
ابن عمر بن احمد بن عمر بن ناجی میهی شافعی بصیر. متوفی در دوازدهم ربیع الاول سال 1024 هجری قمری در طندتاء. او راست:1- الرفائق المنظمه علی الدقائق المحکمه. 2- هدایهالصبیان لفهم بعض مشاکل القرآن. و میهی منسوب است به ’میه’ و آن از قرای مصر است. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(وَ وَ کَ دَ)
بنابر آنچه گفته شده است. بنابر قول قائلی
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ لَ)
ابن عبدالله بن محمد بن حسن جذامی مالقی نباهی. مشهور به ابن حسن و مکنی به ابوالحسن. فقیه و ادیب ومورخ قرن نهم هجری قمری وی در سال 813 هجری قمری در مالقه متولد شد، سپس عهده دار امر قضاء در غرناطه گردید و دوباره با سمت سفیر سیاسی از غرناطه به فاس رفت. وی در سال 892 هجری قمری در قید حیات بود. او راست: 1- المرتبه العلیا فیمن یستحق القضاء و الفتیا، در دو جزء. 2- نزههالبصائر والابصار. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ ؟)
ابن احمد بن محمد بن علی متویه. مشهور به واحدی نیشابوری و مکنی به ابوالحسن. رجوع به ابوالحسن (علی بن احمدبن...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مَ)
ابن عبدالله بن ابراهیم بن محمد انصاری مالکی. مشهور به متیطی و مکنی به ابوالحسن. فقیه بود و مدتی عهده دار امر قضاء شریش بود و در سال 570 هجری قمری در همانجا درگذشت. او راست: النهایه و التمام فی معرفه الوثائق والاحکام. نسبت متیطی را به ’متیطه’ از قرای احواز در جزیره الخضراء یاد کرده اند. (از معجم المؤلفین از ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 693 و هدیه العارفین بغدادی ج 1 ص 700)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مَ حَلْ لی)
ابن محمد بن عبدالله بهرمسی محلی شافعی. ملقب به نورالدین و مکنی به ابومحمد. شاعر بود و در سال 765 هجری قمری در بهرمس از توابع محله متولد شد و در سال 841 هجری قمری در محله درگذشت. اوراست: 1- دیوان شعر. 2- قلائدالنحور لمهور الحور. (از معجم المؤلفین از الضوء اللامع سخاوی ج 5 ص 314)
ابن اسماعیل بن ابراهیم بن جبارۀ کندی محلی سخاوی مالکی. ملقب به شرف الدین و مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جباره. رجوع به علی (ابن جباره...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مَ دَ)
ابن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب مدنی. وی فقیه و ساکن ’عریض’ از نواحی مدینه بود و در سال 210 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- کتابی در حلال و حرام. 2- کتاب المناسک. (از معجم المؤلفین از الفهرست طوسی ص 87 و کتاب الرجال نجاشی ص 176 و منتهی المقال ابوعلی ص 209 و تنقیح المقال مامقانی ج 2 ص 272)
ابن ظاهر وتری حسنی مدنی. ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن. محدث بود. در سال 1261 هجری قمری درمدینه متولد شد و در همانجا در 29 جمادی اولای سال 1322 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- التحفه المدنیه فی المسلسلات الوتریه. 2- رساله فی الکلام علی قول الغزالی لیس فی الامکان ابدع مماکان. (از معجم المؤلفین)
ابن محمد بن ابی القاسم بن محمد بن فرحون تونسی مدنی مالکی. ملقب به ابوالحسن و مشهور به ابن فرحون. رجوع به علی تونسی شود
ابن حسن بن علی بن حسن بن علی بن شدقم بن ضامن بن محمد حمزی حسنی مدنی. ملقب به زین الدین. رجوع به علی شدقمی شود
ابن خلیل مرصفی یا مرصفاوی مصری مدنی شافعی. ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی مرصفی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ لی یِ مُ تَ ضا)
لقب امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام است. رجوع به علی (ابن ابی طالب...) شود:
بدانسان که گوئی علی مرتضی
همی برکشد ذوالفقار از نیام.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(عَ مُ تَ ضا)
ابن عبدالحمید بن فخار بن معد موسوی حلی. مشهور به مرتضی. فقیه و نسب شناس و اخباری متوفی در حدود سال 760 هجری قمری او راست: الانوار المضیئه فی أحوال المهدی. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مَ)
ابن اسماعیل اندلسی مرسی ضریر. مشهور به ابن سیده و مکنی به ابوالحسن. رجوع به ابن سیده و علی (ابن سیده...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مُ زَ)
ابن فضل مزنی نحوی. مکنی به ابوالحسن. وی در عهد خویش از دانشمندان بزرگ بود که مردم از اطراف برای کسب دانش به سوی او روی می آوردند. او را تصنیفات مفیدی در نحو و صرف است و نیز کتابی در علم ’بسم الله الرحمان الرحیم’ دارد که آن را ’بسمله’ نامیده است. (از معجم الادباء چ قاهره ج 14 ص 98 و چ مارگلیوث ج 5 ص 294)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مَ رِ)
ابن حسین بن عروۀ مشرقی دمشقی حنبلی. مشهور به ابن زکنون و مکنی به ابوالحسن. محدث و فقیه بود. تولد او پیش از سال 760 هجری قمری بوده است. و در سال 837 هجری قمری در منزل خود واقع در مسجد قدم در حومه دمشق درگذشت. او راست: 1- شرح مغنی، در چند مجلد. 2- الکواکب الدریه، در ترتیب مسند امام احمد بر ابواب بخاری، در بیش از یکصدوبیست مجلد. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مِ)
ابن عبدالرحمان بن احمد بن یونس بن عبدالاعلی صدفی مصری. مکنی به ابوالحسن. رجوع به ابن یونس (ابوالحسن علی بن...) و نیز علی (ابن عبدالرحمان بن...) شود
ابن ابی حزم قرشی دمشقی مصری شافعی. مشهور به ابن نفیس و ملقب به علاءالدین. رجوع به ابن نفیس و علی (ابن ابی حزم...) شود
ابن سندبن علی بن سلیمان. وی در اصل لواتی بود ولی در ابیار می زیست و از شافعیان مصر بود. رجوع به علی ابیاری شود
ابن یعقوب بن جبریل بن عبدالمحسن بکری مصری شافعی. ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی بکری شود
ابن عبدالله سفطی مصری مالکی. مشهور به وراق و ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی وراق شود
ابن خلیل مرصفی یا مرصفاوی مصری مدنی شافعی. ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی مرصفی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مَ قَ)
ابن شجاع مصقلی. وی از دانشمندان متقدم اصفهان در قرن پنجم هجری قمری بود. رجوع به محاسن اصفهان مافروخی ص 30 و ترجمه محاسن اصفهان آوی ص 123 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مُ)
ابن احمد مقری. از محدثان بود. (منتهی الارب). واژه ی محدث از ریشه ’حدیث’ گرفته شده و به کسی اطلاق می شود که تخصص در نقل، حفظ و تحلیل احادیث دارد. این فرد معمولاً بر متون حدیثی مسلط است و می تواند صحیح را از ضعیف تشخیص دهد. محدثان نقش نگهدارنده سنت نبوی را داشتند و از طریق کتابت یا روایت شفاهی، احادیث را به نسل های بعدی منتقل کردند. برخی از معروف ترین محدثان عبارتند از بخاری، مسلم، ترمذی و نسائی.
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ سَمْ مو)
ابن احمد طائی سموقی. مکنی به ابوالحسن و ملقب به بهاءالدین. وی از بزرگان دعات باطنیۀ دروز، و یکی از ’حدود خمسۀ’ آنان بود. از او بکنایت ’تالی’ و ’جناح ایسر’ نام برند و ’مقتنی’ لقب دهند. ونیز بنام ’الوزیر الخامس’ وی را خوانند و دیگر از القاب او در کتب مذهبی آنان ’التابع’ و ’خامس الحدود’ و ’آخرالحدود’ است. او در عهد الحاکم بامرالله فاطمی می زیست و از طرفداران و پیروان بزرگ او بشمار می رفت وبا حمزه بن علی نیز ارتباط داشت. او از نویسندگان بزرگ این فرقه است و می توان وی را واضع اساس دیانت در دروز دانست. او را رسائل و مقالاتی است که از آن جمله است: 1- التبیین و الاستدراک. 2- الرد علی المنجمین. 3- الرساله الواصله الی الجبل الانور. 4- السفر الی الساده فی الدعوه لطاعه ولی الحق. 5- القسطنطنیه، و آن رساله ای است برای قسطنطین امپراطور نصرانی، و علی سموقی در آن سعی کرده است که برای امپراطور ثابت کند که حضرت مسیح در جسم ’حمزه بن علی فارسی’ حلول کرده است. 6- النقط والدوائر. (از الاعلام زرکلی از دائره المعارف الاسلامیه ج 9 ص 218 و تاریخ حلب ج 1 ص 219)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ دِ مَ)
ابن ابراهیم بن محمد بن همام بن محمد بن ابراهیم بن حسن انصاری دمشقی، مشهور به ابن شاطر و مطعم و ملقّب به علاءالدین و مکنّی به ابوالحسن. عالم هیئت. رجوع به علی (ابن شاطر...) شود
ابن حسن بن هبه الله بن عبدالله بن حسین دمشقی شافعی، مشهور به ابن عساکر و ملقّب به ثقه الدین و مکنّی به ابوالقاسم. رجوع به ابن عساکر و علی (ابن حسن...) شود
ابن اسماعیل بن موسی بن علی بن حسن بن محمد دمشقی شافعی، مشهور به ابن عمادالدین و به ابن وس ّ و ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی (ابن عمادالدین...) شود
ابن محمد بن عبدالعزیز بن فتوح بن ابراهیم تغلبی موصلی دمشقی شافعی، مشهور به ابن دریهم و ملقّب به تاج الدین. رجوع به ابن دریهم و علی (ابن محمد...) شود
ابن مظفر بن ابراهیم و یاهدیه بن عمر بن یزید کندی اسکندرانی و داعی. متوفی در716 هجری قمری رجوع به علاءالدین (ابن مظفر...) شود
ابن محمد بن ابی بکر بن علی بن ابراهیم بن علی بن عدنان حسینی دمشقی حنفی، مشهور به نقیب الاشراف. رجوع به علی نقیب الاشراف شود
ابن عثمان بن عمر بن صالح دمشقی شافعی، مشهور به ابن صیرفی و ملقّب به علأالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی صیرفی شود
ابن ابراهیم بن داود بن سلمان بن سلیمان عطار دمشقی شافعی، ملقّب به علأالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی عطار شود
ابن ابی حزم قرشی دمشقی مصری شافعی مشهور به ابن نفیس و ملقّب به علاءالدین. رجوع به ابن نفیس و علی (ابن ابی حزم...) شود
ابن محمد بن علی بن سلیم دمشقی صالحی شافعی سلیمی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی سلیمی شود
ابن یزید دمشقی صاحب القاسم، مکنّی به ابوعبدالملک. از روات حدیث بود. و نیز رجوع به ابوعبدالملک (ابن علی...) شود
ابن احمد بن موسی بن محمد دیری جوبری دمشقی شافعی، ملقّب به علأالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی دیری شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِدِ مَ)
ابن مسلم بن محمد بن علی سلمی دمشقی شافعی خلوتی، مشهور به ابن سهروردی و مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به جمال الاسلام. رجوع به علی سهروردی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ تَ قَ)
ابن حسین بن ابراهیم بن حسن اخوی تقوی. شاعربود و نسب خود را به موسی مبرقعبن امام الجواد محمدتقی (ع) می رساند. وی در سال 1335 هجری قمری درگذشت. اورا دیوانی است که میرزا محمدعلی عبرت آن را جمعآوری کرده است. (از الذریعۀ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 741)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
امیر علی چتری، وی نخست در دربار سلطان سنجر مرتبۀ مسخرگی و مزاح گویی داشت و آنگاه سلطان سنجر او را به درجۀ امارت و حجابت رسانید ولی در سال 544 هجری قمری که علاءالدین حسین غوری به انتقام برادر خود سوری، از غور به غزنین رفت و پس از شکست دادن بهرامشاه متوجه خراسان شد، این میرعلی چتری نیز به وی پیوست و با سلطان سنجر از در مخالفت درآمدو در جنگی که در حدود قصبۀ او به ولایت هرات بین آنها روی داد، علاءالدین حسین و علی چتری از سلطان سنجر شکست خوردند و علی چتری را به فرمان سنجر در زیر علم به دو نیم کردند. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 510)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ ؟)
ابن لالی بالی رومی حنفی. مشهور به منق و ملقب به علاءالدین. وی ادیب وبیانی و مورخ و فقیه و اصل او از شهر علائیه لی بود ودر قسطنطنیه میزیست و مدتی عهده دار قضاء در مرعش شد. تولدش در سال 934 هجری قمری و وفاتش در 992 هجری قمری روی داد. او راست: 1- افاضهالمفتاح فی حاشیه تغییر المفتاح ابن کمال، در معانی و بیان. 2- سر حاشیه بر شرح سید بر مفتاح. 3- حاشیه بر الهدایه الی باب الزکاه، در فروع فقه حنفی. 4- العقد المنظوم فی ذکر افاضل الروم، که ذیلی است بر شقائق نعمانیه. 5- نادرهالزمن فی تاریخ الیمن. (از معجم المؤلفین از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1057 و... فهرس مخطوطات الظاهریۀ یوسف عش ج 6 ص 187 و هدیه العارفین بغدادی ج 1 ص 749)
لغت نامه دهخدا
تصویری از علت مبقی
تصویر علت مبقی
انگیزه هستیک
فرهنگ لغت هوشیار